کدهای جاوا وبلاگ




سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوشا آن که خود را خوار انگاشت ، و کسبى پاکیزه داشت ، و نهادش را از بدى بپرداخت ، و خوى خود را نیکو ساخت و زیادت مالش را بخشید و زبان را از فزون گویى درکشید ، و شرّ خود را به مردم نرساند و سنّت او را کافى بود ، و خود را به بدعت منسوب نگرداند . [ مى‏گویم بعضى این فقره و آن را که پیش از آن است به رسول خدا ( ص ) نسبت داده‏اند . ] [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----5504---
بازدید امروز: ----9-----
بازدید دیروز: ----3-----
بهار دل

 
نویسنده: جلال جانی
سه شنبه 88/6/24 ساعت 4:28 عصر

گفتم که روی ماهت از من چرا نهان است؟


گفتا تو خود حجابی ور نه رخم عیان است


گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی


گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است


گفتم فراق تا کی گفتا که تا تو هستی


گفتم نفس همین است،گفتا سخن همان است


گفتم که حاجتی هست گفتا بخواه از ما


گفتم غمم بیفزا گفتا که رایگان است


 گفتم از من بپذیر این نیم جان که دارم


گفتا نگاه دارش غمخانه ی تو جان است



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ازدواج
    سلام
    چشمه ی کوچک
    شعر